۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

یکی به من بگه چیکار کنم؟

من حق دارم تو 33 سالگی هم بچه شم، مگه نه؟ کودک درون من هنوز زنده ست و بی تابانه به روحم لگد می زنه، تا من باورم شه هنوز 6 ساله ام. کودک درون من کی می خاد بزرگ شه نمی دونم و نمی دونم اصلن لزومی داره که کودک درون آدما بزرگ شن. من دو – سه روز به زور خودمو 33 ساله نگه داشتم به زور در حالی که درونم 6 سال بیشتر نداشت. گریه می کردم بعدش تعجب می کردم از خودم ولی من حق دارم گریه کنم، مگه نه؟ من حق دارم بشینم رو زمین و پاهامو بکوبم به کف سخت زمینو و داد بزنم من مامانمو می خام، مگه نه؟ من حق دارم دلم واسه اون زمین خاکی روبروی خونه ی قدیمیمون تنگ شه و دلم بخاد هفت سنگ بازی کنم و یا "جیز جیز"، مگه نه؟
با هر کی حرف می زنم می گن چرا ناشکری داری تو بهشت زندگی می کنی و من نمی دونم چی جور باید به خودمو به دیگرون بقبولونم که بهشت فقط چیزیه که تو رویاهاس و تمام دنیا لجن زاری بیشتر نیست. من این لجنو دوس ندارم حالا میخاد اسمش هر چی باشه ایران باشه یا امریکا لجن لجنه چه فرقی داره اسمش چی باشه اصلن این دنیا لجنه.
آره به همین صراحت و به همین محکمی دنیا لجنه و این دنیا جای من نیست من دلم می خاد برای همیشه بخابمو دیگه هرگز بیدار نشم هرگز. من دلم دیگه هیچی نمی خاد.
من باید کجا برم؟ پیش کی برم؟ چیکار کنم؟ یکی می تونه به من بگه؟