۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

پرتقال فروش مغز منو پیدا کنین لطفن

قرار شده بود بازهم از ترکیه بنویسم و البته سر قرارم با خودم هستم و خاهم نوشت.
 اما امروز دچار دوگانگیم البته دوگانگیی که بیشترشو با خودم حل کردم اما بازم بعضی وقتا تو مخمه و اذیتم می کنه. دو گانگی من ناشی از خیلی چیزا می شه منتها همشو که نمی شه گفت. عده ای اسم مهاجرت رو گذاشتن تبعید اجباری و من با این قضیه مشکل دارم آخه برا چی تبعید اجباری؟ مگه من نمی تونستم بمونم همون جا و برم زندان و شکنجه بشم و شایدم تو خیابون کشته شم؟ کسی به من نگفت برو بیرون من خودم اومدم و به نظرم همه همینطور من و مایی که اومدیم بیرون هم می تونستیم بمونیم همون جا و بجنگیم برا خاسته هامون اما خاستیم بیایم بیرون حالا به هر دلیلی؛ یا فکر کردیم اینجا موثرتریم، یا دنبال یه زندگی آرومتر و راحت تر بودیم، یا چه می دونم هزار کوفت و زهرمار دیگه به هر دلیل اومدیم و حالا هم به نظر من نمی شه اسمشو گذاشت تبعید اجباری.
 اون روز دیدم یکی نوشته یه هنرمند باغیرتی تو ایران پیدا نمی شه با من مصاحبه کنه؟ یاد روزای ایران خودمون افتادم و چقد حرص خوردم سر این که این همکار عزیز فکر می کنه اونایی که نشستن ایران و مصاحبه نمی کنن بی غیرتن. انگار این تو ذات و تو خون ماست که زود فراموش می کنیم تا وقتی تو ایرانیم فحش می دیم اونایی رو که تو غرب نشستن و برا ایران نسخه می پیچن و خیلیامون تا وقتی پامونو می ذاریم بیرون خودمون می شیم پزشک متخصص ایران - للاهی من هنوزم این دکترا رو فحش می دما که مریض رو می خان از راه دور درمان کنن- از طرف دیگه هم این غربیا می رن رو مخم و همشون شدن صادر کننده دمکراسی برا ایران، اونم به نفع منافع خودشون نه منافع ملت ایران. هر وقت هم محمود خان احمدی نژاد شیر نفت الهی رو براشون باز می کنه تا بهره مند شن از نعمت های به نهایت خداوند باریتعالی! یادشون می ره که تا دیروز تو کار صادرات دمکراسی بودن و فوری صادرات رو ول می کننو می چسبن به واردات.
خلاصش اینه که حالا من دنبال پرتقال فروش مغز خودمم ولی اینو حداقل بهش رسیدم که من، تبعید نشدم، من، هر کی تو ایران باهام مصاحبه نکنه بی غیرتش نمی دونم، برای ایران نه تو اون حدم و نه می خام باشم که نسخه بپیچم و این که اینجا خونه من نیست.

راستی هر کی تونست یه جی پی اس بزنه تو مغز من تا پرتقال فروش رو پیدا کنه خبرم کنه.